محبتی که فراموش نشد/  وقتی فاطمه درس محبت می دهد
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۹:۰۶
شناسه : 3169
1
درآستانه روز معلم؛ تخته سیاه، کلاس درس ومعلم کلماتی هستند که هرانسانی روزی آنها را تجربه کرده است و یا خواهد کرد .کلماتی که هیچ گاه بوی کهنگی نخواهد گرفت.
ارسال توسط : نویسنده : بتول صادقی منبع : مدبه

آنان که تجربه کرده اند دریافته اند که کلماتی که روزی برروی تخته سیاه کلاس نوشته شد درس زندگی بودند که ازمعلم آنها را آموختیم و حال با کوله بار تجربه های آن زمان درمسیر پرپیچ خم زندگی برای رسیدن به مقصد گام بر می داریم.

و اما، معلمی در تخته سیاه و کلاس درس خلاصه نمی شود . در این میان هستند معلمانی که نسبت به دانش آموزان حتی بعد از کلاس بی توجه نیستند و محبت خود را از آنها دریغ نمی کنند.

علی حسینی معلم بازنشسته با ذکرخاطره ای از دوران معلمی خود می گوید: سالها پیش که دریک روستا افتخار معلمی را داشتم. در کلاس درسم دختری کوچک به اسم فاطمه بود که هیچ کدام از همکلاسهایش کنارش نمی نشستند وقتی علت را جویا شدم گفتند به  این خاطراست که او تمیز نیست .برای اینکه دانش آموزان را قانع کنم گفتم مشکلی نیست به مادرش می گویم بیاید تا حمامش کنداما، گفتند مادرش فوت شده است.

بلاخره پدرش را خواستم  تا به مدرسه بیاید. به مدرسه که آمد فهمیدم که پدر فاطمه معتاد است و زن بابایی دارد که به او رسیدگی نمی کند.دلم برای فاطمه کوچک سوخت چون دوخواهر داشت که کلاس دوم و سوم بودند و کسی را نداشت که او را حمام کند.

تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم و فاطمه را حمام کنم . فاطمه را با کمک دو دانش آموز کلاس پنجمی حمام کردیم. بعد از کلاس درس به خرم آباد آمدم اما، فاطمه را فراموش نکردم .  از خرم آباد که به سمت روستا رفتم برای دلگرمیش یک عروسک پلاستیکی خریدم. بلاخره آن سال تمام شد و من از آن روستا رفتم  سالها بعد هنگامی که در یک شهرک مشغول تدریس بودم به سراغم آمدند و گفتند خانمت گفته مهمان داریم و  خودت را به خانه برسان.

به خانه که آمدم دوخانم که نزدیک دیپلم بودند نشسته بودند یکی ازخانمها با دیدن من گریه اش گرفت . گفتم چرا گریه می کنی گفت: منو نمی شناسی من فاطمه ام توی فلان روستا.

بعد ازرفتن فاطمه که حالا برای خودش خانم معلمی شده بود سه شبانه روز ازشدت گریه و ناراحتی نتوانستم بخوابم  نه اینکه دلم برایش بسوزد  برای اینکه فاطمه کوچک  کلاسم عروسک پلاستیکی را یک محبت  دانسته بود و امروز آمده بود تا بگوید   محبت معلم زمان کودکی ش که  تنها به یک عروسک پلاستیکی ختم می شد را فراموش نکرده  و برای جبرانش  به سراغ معلمش آمده.

وچه زیبا می گوید معلم داستان ما  : مواظب دختر کوچولوهای اطرافمان که مادر ندارند باشیم آنها دلشان زخمی است و نیاز به محبت دارند.

معلم عزیز بدان که کلاس درس، تخته سیاه و کلماتی که بر روی آن حک کردی برای ما  و شاگردانت تداعی بهار ی است که هر صبح ما را به باغچه ای از گل دعوت می کند .

بدان که گلهایت به بار نشسته اند وعطرزندگی را می پراکنند درست مانند فاطمه، با وجودی که خود معلم شده اما، مهر ومحبت معلم روزهای کودکیش را فراموش نکرده وامروز درس محبت می دهد تا فاطمه های کوچک سرزمین ما معلم مهر و محبت شوند .

روز  معلم را به همه معلمان و آنان که اسوه صبر و اخلاقند تبریک می گوئیم.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.